شب یلدا

آنگاه كه تولد دختري بي گناه مايه ننگ عربها بود،آنگاه كه زندگي براي


دختركان ساعتي به طول نمي انجاميد،نياكان ما،بلندترين شب سال،يلدا


 شب،تولد مينو ، الهه زن ، الهه خورشيد را شب زنده داري ميكردند براي


گرامي داشت مقام مقدس زن. اين شب و همه شبهاي پرستاره ايراني 


پيشاپيش پيشكش وارثان كوروش...

      

         آرزو دارم در پس يلداي زندگيتان زايش خورشيد را

 

                

گربه معبد


در معبدی گربه ای وجود داشت که هنگام نيايش راهب ها مزاحم تمرکز آن ها  

 می شد . بنا بر این استاد بزرگ دستور داد هر وقت زمان نيايش می رسد یک

نفرگربهرا گرفته و به ته باغ ببرد و به درختی ببندد . این روال سال ها ادامه پیداکرد و

یکی از اصول کار آن مذهب شد . 


سال ها بعد استاد بزرگ در گذشت . گربه هم مرد . راهبان آن معبد گربه ای

 خریدند و به معبد آوردند تا هنگام نيايش او را به درخت ببندند تا اصول نيايش را

 درست به جای آورده باشند.


و سالها بعد استاد بزرگ دیگری رساله ای نوشت در باره ی اهمیت بستن گربه به

 درخت هنگام نيايش.

جاده

جاده در سیاهی شب تنها بود

من نیز همچو جاده، تنها در جاده بودم

شبگردی بودم سوار بر موج جاده...

جاده مرا در خود غرق می کرد

هر تابلویی مرا می کرد سویی اشاره

به گذشته و حال و اینده

نوای دلنشین چشمه زلال

بوی دیوار کاه گلی خیس شده

و کلون درب چوبی روستا

مسیر همان مسیر بود

اما چشمه خشکیده...

دیوار کاه گلی ریخته...

و کلون درب سوخته...

اهی کشیدم سوزناک

بغضی کردم دردناک

مادربزرگ در خیالم پا گذاشته بود

صدایش در گوشم نجوا می کرد

گویی با خود درد دل می کرد 

دلم را به اسمان گره زدم

ستاره ها همنشین با مهتاب بودن

اما من هنوز تنها در جاده بودم...


                                                     یوسف


روزي شخصي در حال نماز خواندن در راهي بود و مجنون بدون اين که


متوجه شود از بين او وسجاده اش عبور کرد


مرد نمازش را قطع کرد و داد زد:

هي چرا بين من و خدايم فاصله انداختي؟

مجنون به خود آمد و گفت:


من که عاشق ليلي هستم تورا نديدم تو که عاشق خداي ليلي هستي


 چگونه مرا ديدي؟؟؟